ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

plz

*ببین این لحظه هاس که در حال فراره .

فک نمی کردم خفاشا بتونن تو خونه بیان ...

اما انگاری کار خودشون و خوب بلدن ...

صدای بال زدن شون . قیافه هاشون ...تنها حسی رو که بهم می ده سرماست و چندشه ...

یه کاری کن...این یه خواهشه...

نگو اسیریم...نگو اجباره....نگو خونه شده خونه مرده ها...نگو دست تو نیس...که دست توس...

حس گرمای حضورتو می خوام ....فقط همین!

 

* صدای زنده یاد "افشین مقدم" آرامشی دلنشینو این روزا بهم می ده ...روحش شاد ...

*هنوزهم حساب بانکیم خالیه . هنوزهم حقوقی واریز نشده ...همه چی زیر سر قوامینه !

* دختر دختر داییم یه دختر بچه 10 ساله تو دفتر خاطراتش نوشته بود : نرگس جون اسباب بازی خوبی برام شده !

* الفبای موسیقی اونقدرام که فکر می کردم آسون نیس! نت خونی رو دوس دارم .

پ.ن: سیر آرووم زندگی ...فکر می کنم از عوارض زمستونه...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:10 ب.ظ http://gomshodegan.blogsky.com

خب تو هم آبجی مثه من روز به روز حقوقت رو می‌گرفتی که اینجوری نشه! :دی
ولی من سیر زندگیم تو دل آروم زمستون بسیار متلاطمه...

نرگسی عجب هوایی شده ها! بیا بریم برف بازی!:پی

اگه اینطوری می شد که خوب بود :(
آرووم می شه کمی صبر باید....

آخ گفتیا . بدو بریم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد