ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

یاسمن و نسترن

 

 

خوش بودن و بازی با یاسمن و نسترن برادرزاده های ۶ ساله و ۲ سالم و با اونا غرق شدن تو دنیای بی دغدغه بچگی شون بهترین و هیجان انگیز ترین اتفاق روزانه زندگیمه .   

* ۱ سال ونیمه که عادت کردم هروز برم خونشون!
 من و مامانشون و این دو تا فسقلی شیطون با هم عالمی داریم .
 فیلم می بینیم . کارتون می بینیم ...بازی کامپیوتری می کنیم ..می رقصیم ...میکادو با چایی می خوریم ...قایم موشک و بدو بدو بازی می کنیم ...نقاشی می کنیم ...خلاصه کلی بهمون خوش می گذره و این قشنگترین بخش زندگی هر روزمه بی دغدغه و بی فکر مزاحم ...

بدترین چیز

 

 اعصابم خورده ...اخمام تو همه...اتاقم بازار شامه ! ... موهام پریشونه ...چشام پف کرده...پکرم ...واسه چی ؟ واسه خیلی چیزای گفتنی و نگفتنی ... 

 

پ.ن 1 : آی دنیا ازت دلخورم  

پ. ن 2 : کاش می تونستم دلهره اتفاقای بد نیوفتاده رو نداشته باشم حداقل به خاطر مامان 

پ. ن 3 : کاش یه بخش مهم از زندگیم تمام و کمال دست خودم بود اما نیست و این بدترین چیزه .. 

روز جهانی زن گرامی

   

پسر با ابروهای برداشته شده و مدل موهای عجیب روی صندلی می شینه و میگه: خانوم وکیل من قصد اقامت تو یه کشور اروپایی رو دارم منتها قبل از رفتنم می خوام اسمم رو عوض کنم رفتم اداره ثبت احوال گفتن نیاز به حکم دادگاهه اومدم تا راهنماییم کنین که چطوری می تونم حکم دادگاه رو بگیرم ؟ 

من: اسمتون که قصد تغییرشو دارین چی هست؟ 

ــیه اسم مرکب از دو تا اسم عربیه . من می خوام اسمم فارسی اصیل باش نه عربی 

من: خب اسمتون ؟ 

ـــمحمدحسین

من : !! امکان تغییر اسمتون نیست یعنی دادگاه به درخواستتون جواب نمی ده چون در صورتی امکان تغییر هست که اسم یا فامیل معنی بدی داشته باشه در صورتی که اسم شما اینطور نیست بعلاوه از اسامی متبرکه هم به حساب میاد  .

ــیعنی چی؟ خب من از اسمم خوشم نمیاد می خوام تغییرش بدم . نمی شه استناد کنین که به اینکه من مسلمون نیستم ؟  

من: دینتون چیه ؟  

ـــ بی دینم . ملحدم  

من:  ...پس بهتره برین تو همون کشوری که می خواین اقامت بگیرین اسمتونو عوض کنین . اینجا امکانش نیست  

ـــ چه قانونیه که به آدم اجازه نمی ده رو اسمش مالکیت داشته باشه و اگه خواست عوضش کنه ؟!

من : حالا اسمی که می خواستین جایگزین اسمتون کنین چی هست؟ 

ـــیه اسم فارسی اصیل و با کلاس...آریتانیوس  

من :!

 

* تو این بیست و چند سالی که از عمرم می گذره امروز رسیدم به این نتیجه که خوشبختی سه ضلع داره : اول از همه پول بعدشم سلامتی و جوونی!

 

* امروز نوشت :   

 

گرامی باد 8 مارس، روز مبارزه زنان علیه ستم جنسی و طبقاتی

پبش به سوی تشکل های مستقل و توده ای زنان!

زنده باد سوسیالیسم!

حکم فقهی !

 

 

طبق معمول یکشنبه ها داشتم حاضر می شدم که برم کلاس موسیقی گرچه با استاد بد قولی که کلاسا رو یکی در میون میومد چندان تمایلی به رفتن و منتظر شدن واسه اومدن استاد تنبوری که احتمال اومدنش خیلی ضعیف بود نداشتم که منشی دفتر تماس گرفت و پرسید خانمی برای مشاوره اومده میام دفتر یا نه ؟ گفتم آره تا یه ربع دیگه میام .
دفتر که رسیدم خانمی محجبه تقریبا 37 یا 38 ساله با دلهره واسترس ازم پرسید خانم شما وکیل هستین یا کاراموز؟ گفتم وکیلم . مشکلتونو بفرمایید ؟
دوباره پرسید مجردین یا متاهل؟ با تعجب پرسیدم مگه برای شما فرقی هم می کنه؟! گفت خب مشکلمو به یه دختر مجرد نمی تونم بگم چوون اولا رووم نمی شه دواما اینکه شاید نتونین راهنماییم کنین .
حرصم گرفته بود ولی به آروومی بهش گفتم مشکلتونو بفرمایید من در حد اطلاعاتم راهنمایی لازم رو می کنم تاهل یا تجرد من تاثیری در قضیه نداره
با استرس بلند شد و در اتاقو بست من یه دختر 40 ساله ام که حدود 7 ماه با یه آقایی در ارتباط بودم و قصدمون هم ازدواج بود اوایل ارتباطمون در حد صحبت و بیرون رفتن بود بعد از مدتی ایشون ازم خواست که تو محل کارش که کسی غیر از من و اون هم نبود چادرم رو از سرم بردارم تا اندامم رو ببینه که کم و کسری نداشته باشم
منم رووم نمی شد ایشون هم می گفت ما می خوایم ازدواج کنیم و من حق دارم بدونم چه جور هیکلی داری ؟ منم چون مذهب و شرع خیلی پایبندم قبول نکردم و همین باعث شد ایشون ازم ناراحت بشه و ارتباطشو قطع کنه  ...یه ماه گذشت و دیدم بدون اون آقا نمی تونم زندگی کنم و خیلی بهش وابسته شده بودم از نظر عاطفی.
 واسه همین فکر کردم و یادم اومد که یه بار تو یه کتاب فقهی خونده بودم که نوشته بود  مردی که قصد ازدواج داره اگه بخواد غیر از گردی صورت و دست تا مچ سایر محاسن دختر مورد نظرشو ببینه  بلااشکاله . به خاطر همین به محل کار اون آقا رفتم و بهش گفتم من رووم نمی شه بی حجابم رو بهت نشون بدم ولی اجازه لمس کردن تنمو  از زیر چادر می دم اونم فقط در حد اینکه متوجه بشی من چطور اندامی دارم .
و اون آقا هم قبول کرد و دستشو برد زیر چادرم و بدنمو لمس کرد و وقتی که خونه رفتم احساس کردم برام اتفاقی افتاده و دکتر زنان رفتم و متوجه شدم بکارتم دچار آسیب شده !
روز بعد رفتم محل کار اون آقا که بیا تکلیفمو روشن کن و این اتفاق افتاده و ایشون هم منکر قضیه شد و منم دادو بیداد کردم و پلیس 110 اومد و کارمون به دادگاه کشید پرونده واسم تشکیل دادن با عنوان رابطه نامشروع  و  80 ضربه شلاقم بریدن حالا می خوام شما راهنماییم کنین که به حکم اعتراض کنم .
منم راهنمایی لازم رو کردم ...ولی بعید می دونم با تجدید نظر عنوان جرم تغییر پیدا کنه فقط امکان تخفیف بیشتره .
اما هنوزم ذهنم درگیر حکم فقهی که منشا این حکم از کجا بوده؟!
و با چه استدلالی می شه گفت حرمت لمس کردن کمتر از دیدنه ؟!
 و اصلا چطوری لمس کردن از زیر چادر منجر به چنین اتفاقی می شه !!!
یا شایدم خدا عالمه و به من ربطی نداره من بچسبم به کار خودم و کمک در برائت و تخفیف مجازات !

دوست فابریک

   

 

 یادمه تو یه فیلم یکی از بازیگرای فیلم می گفت : دخترا وقتی غمگینن نیاز به یه دوست دارن و جذب جمع دوستاشون می شن و پسرا وقتی شادن این اتفاق براشون میافته .
حالا که فک می کنم می بینم واقعا درسته . 

یه دختر یا یه زن وقتی ناراحته نیاز به این داره که یه دوست و یا اگه ازدواج کرده همسرش یه شنونده خوب براش باشه و بهش آرامش خیال بده .
برعکس اینکه تو کتابای طالع بینی خوندم که دخترای بهمن ماهی دورو برشون پر دوسته و رفیق بازن من اصلا اینطوری نیستم ! تا اونجایی که یادمه تو همه دوره های زندگیم تا الان اگه دوست صمیمی داشتم یه دونه بوده .
تو دوره دبستان یه دوست صمیمی داشتم به اسم سولماز ...اونقدر باهم صمیمی بودیم که حاضر بودیم واسه هم جون بدیم
تو دوره راهنمایی دوست صمیمیم لیلا بود . هم دوست هم بودیم و هم رقیب هم . من نقاشیم خوب بود و اون ورزشش .جفتمون در عین دوستی واسه هم خرده شیشه داشتیم   تا سال سوم راهنمایی که اون رفت رشته تجربی منم رفتم انسانی .یادمه تا یه مدت افسرده شده بودم و دوری ازش واسم خیلی سخت بود . هنوزم دلتنگش میشم و خوابشو می بینم .
تو دبیرستان دوست صمیمیم یه دختر محجبه مومن بود به اسم زهره .  همیشه بهم می گفت نرگس موهات بیرونه حجابتو رعایت کن . نرگس نمازتو سر وقت بخون . نرگس این زنگ دبیرمون مرده یه لاخ موت دیده نشه ها !
منم چون اصولا مرده و هلاک دوستای یکی یه دونم بودم مطیعش می شدم و نچو نوچ نمی کردم    حالام ازش کم و بیش خبر دارم اون رفت رشته الهیات منم رشته حقوق . تازگیا ازدواج کرده و هر ماه یه بار زنگ می زنه و اولین و آخرین حرفش اینه که نرگس زودتر ازدواج کن . نصفه دینت ناقصه ها !
و بالاخره تو دوره دانشکده بهترین دوستم دختری بود به اسم الهه که هنوزم همین نقشو واسم داره البته از وقتی که ازدواج کرده رابطمون خیلی کمتر شده .
وقتی فک می کنم می بینم تو رابطه دوستی همیشه دوست داشتم دوستم نقش غالب و داشته باشه و من نقش مغلوب و همیشه هم دوستایی که نصیبم شده همینطوری بودن ! من یه دختر آرووم و احساساتی در کنار یه دوست شیطون و پر سر و صدا . که بعد از یه مدتی جفتمون می شدیم عین هم . 

* نمی دونم چرا تاریخچه ی دوست فابریکای زندگیم و گفتم ! شاید واسه اینکه برسم به این نتیجه اخلاقی که *واسه یه زندگی خوب داشتن یه دوست خوب اگر چه رکن اصلی نیست ولی رکن لازمه *! شایدم یه چیز دیگه تو همین مایه ها!

زبون

 

 

زبون چرب و نرم داشتن رکن اصلیه !
امروز متوجه شدم یکی از وکلای ساختمون واسه دعاوی که قبول می کنه حق الوکاله هاش از ۵ میلیون کمتر نیست ! مثلا واسه یه دعوی طلاق ۱۰ میلیون می گیره و جالب اینکه معمولا  پرونده رو هم به نتیجه نمی تونه برسونه !
تز کار ایشونم اینه  واسه اینکه وکیل به معنای تمام کلمه بشی و به اصطلاح پولت از پارو بالا بره داشتن یه زبون چرب ونرم رکن لازمه . (چیزی که من از داشتنش  متاسفانه و یا خوشبختانه بی بهره ام و به قول یکی از همکارا تبحری در دروغ گفتن ندارم و اگه بخوام دروغ بگم فوری طرف از قیافم می فهمه  )

متاسفانه در دید عرف هم به وکیل به همین صورت نگاه می کنن . وکلا رو جزو قشر پولدار و زبون باز می دونن و بارها ز موکلام شنیدم که گفتن ما شنیدیم وکیلا اینطورین و نیم ساعت زمان می بره که مجابشون کنم این دیدگاه اشتباهه و خوب و بد تو هر حرفه و قشری هست و حق الوکاله هم بر اساس تعرفه گرفته می شه و وکلا هم مثله پزشکا سوگند خوردن به داشتن تعهد کاری و پایبندی به اصول اخلاقی. و در نهایت امر هم اگه بخواین این دید غلط رو قبول کنین پس بهتره اصلا کارتونو به وکیل نسپارین. 

* چندروز پیش رفتم پروما تا از یه مغازه سی دی فروشی که فیلمای جدید آمریکایی رو میاره چند تا فیلم بگیرم .صاحب مغازه هر چی فیلم پیشنهاد کرد دیده بودم خودم تعجب کرده بودم ! و حرصمم گرفته بود که چرا یه فیلم جدید به چشمم نمی خوره . دست آخر یه فیلم با بازی richard Gere خریدم یکی از هنرپیشه هایی که طرفدار بازی خوبشم .
 ( فیلم بنجامین با بازی برد پیت و فیلم آرزوهای بزرگ جزو آخرین فیلمایی که دیدم و پیشنهاد می کنم اگه اهل فیلم دیدنین حتما ببینین  بخصوص فیلم آرزوهای بزرگ که خیلی تحت تاثیر قرارم داد و قابل تامل بودهمین طور فیلم خاطرات یک گیشا) 

برگشتم !

 

 

*گاهی احساس می کنم زندگی باهام سر شوخی داره یا نه یه جورایی به بازیم می گیره ! اینجور مواقع تصمیم گرفتن برام خیلی سخته ...اینروزای آخر سال دلهره دارم ...زندگیم شبیه یه طناب شده ...طنابی که از دو سه جا گره خورده اونم نه یه گره ساده ...گره کور ...گاهی سرشار از انرژی مثبتم و امید به باز شدنشون دارم اما گاهی روزا تا دم ظهر می خوابم و وقتی هم که بیدار می شم دلهره میاد سراغم یه دلهره شبیه دلهره شبای قبل از امتحانای دانشکده ... 

* از زمانی که شروع به کار کردم ۹ ماه می گذره .
تجربه خوبی بوده برام . تو این مدت ۸ تا پرونده داشتم یکی راجع به مطالبه مهریه بود دومیش اثبات رابطه زوجیت از طرفه زوجه . سومیش وکیل و مشاور یه خانوم بودم در مورد مطالبات مالیش .جهارمی و پنجمیش طلاق غیابی از طرف زوجه .ششمی و هفتمیشم راجع به چک و سفته . آخریشم که امروز قراردادشو بستم راجع به تقسیم ترکه و انحصار وراثت بود . تو ۳ تا پرونده هم با استادم مشارکت کردم که هنوز در جریانه راجع به کلاهبرداری و تظاهر به وکالت که پرونده های جالبیه .
هم کارو هم محیط کارمو دوست دارم .
همکاری با استادم و استفاده از اطلاعاتش واسم یه نعمته .
یه منشی خوبم دارم که بیشتر از اینکه نقش منشی رو واسم داشته باشه نقش یه دوست خوبو مهربون وداره و بودن اونم یه رحمته واسم . 

*دوست صمیمم تو این مدت که نمی نوشتم ازدواج کرد بعد از ۲ سال رابطه که بلاخره به ازدواجشون منتهی شد .ازدواج جالبی داشت  ازون ازدواجایی که خلاف عرفه و عشقی که موانع راهشونو شکست حتی اختلاف سنشونو و بزرگ تر بودن عروس خانوم و ...منم که در جریان رابطشون بودم وقتی علاقه زیاد بینشونو می دیدم اختلاف سنشون به چشمم نمیومد . صرفا یه چیزی بود که شناسنامه نشون می داد .واسشون از صمیم قلب آرزوی خوشبختی می کنم گرچه از وقتی ازدواج کرده بی معرفت شده و حالی ازم نمی پرسه .
خواهرمم که دو سال از م کوچیکتره ۳ ماه قبل ازدواج کرد .
نمی دونم چرا اکثر دخترایی که ازدواج می کنن از حالت دخترونه  قبل از ازدواجشون خارج می شن و یه سنگینی و متانت خاصی رو پیدا می کنن و شرو شورشونو دست میدن . این حالتو دوس ندارم . یه جورایی شسته و رفته رفتار کردن...دوست دارم حالت دخترونمو داشته باشم چه قبل و چه بعد از ازدواج.  

*بی مقدمه رفتم و بی مقدمه اومدم .
اینو بذارین به حساب دختر بهمن ماهی بودنم !
فقط اینکه دلم واسه اینجا و دوستای وبلاگی و وبلگاشون تنگ شده بود و یکی از دلیلای اومدن و نوشتنمم همین بود.