ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

دوست فابریک

   

 

 یادمه تو یه فیلم یکی از بازیگرای فیلم می گفت : دخترا وقتی غمگینن نیاز به یه دوست دارن و جذب جمع دوستاشون می شن و پسرا وقتی شادن این اتفاق براشون میافته .
حالا که فک می کنم می بینم واقعا درسته . 

یه دختر یا یه زن وقتی ناراحته نیاز به این داره که یه دوست و یا اگه ازدواج کرده همسرش یه شنونده خوب براش باشه و بهش آرامش خیال بده .
برعکس اینکه تو کتابای طالع بینی خوندم که دخترای بهمن ماهی دورو برشون پر دوسته و رفیق بازن من اصلا اینطوری نیستم ! تا اونجایی که یادمه تو همه دوره های زندگیم تا الان اگه دوست صمیمی داشتم یه دونه بوده .
تو دوره دبستان یه دوست صمیمی داشتم به اسم سولماز ...اونقدر باهم صمیمی بودیم که حاضر بودیم واسه هم جون بدیم
تو دوره راهنمایی دوست صمیمیم لیلا بود . هم دوست هم بودیم و هم رقیب هم . من نقاشیم خوب بود و اون ورزشش .جفتمون در عین دوستی واسه هم خرده شیشه داشتیم   تا سال سوم راهنمایی که اون رفت رشته تجربی منم رفتم انسانی .یادمه تا یه مدت افسرده شده بودم و دوری ازش واسم خیلی سخت بود . هنوزم دلتنگش میشم و خوابشو می بینم .
تو دبیرستان دوست صمیمیم یه دختر محجبه مومن بود به اسم زهره .  همیشه بهم می گفت نرگس موهات بیرونه حجابتو رعایت کن . نرگس نمازتو سر وقت بخون . نرگس این زنگ دبیرمون مرده یه لاخ موت دیده نشه ها !
منم چون اصولا مرده و هلاک دوستای یکی یه دونم بودم مطیعش می شدم و نچو نوچ نمی کردم    حالام ازش کم و بیش خبر دارم اون رفت رشته الهیات منم رشته حقوق . تازگیا ازدواج کرده و هر ماه یه بار زنگ می زنه و اولین و آخرین حرفش اینه که نرگس زودتر ازدواج کن . نصفه دینت ناقصه ها !
و بالاخره تو دوره دانشکده بهترین دوستم دختری بود به اسم الهه که هنوزم همین نقشو واسم داره البته از وقتی که ازدواج کرده رابطمون خیلی کمتر شده .
وقتی فک می کنم می بینم تو رابطه دوستی همیشه دوست داشتم دوستم نقش غالب و داشته باشه و من نقش مغلوب و همیشه هم دوستایی که نصیبم شده همینطوری بودن ! من یه دختر آرووم و احساساتی در کنار یه دوست شیطون و پر سر و صدا . که بعد از یه مدتی جفتمون می شدیم عین هم . 

* نمی دونم چرا تاریخچه ی دوست فابریکای زندگیم و گفتم ! شاید واسه اینکه برسم به این نتیجه اخلاقی که *واسه یه زندگی خوب داشتن یه دوست خوب اگر چه رکن اصلی نیست ولی رکن لازمه *! شایدم یه چیز دیگه تو همین مایه ها!

نظرات 5 + ارسال نظر
عب پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:51 ق.ظ http://301040.blogsky.com

سلام. توی متن بالا (همین یک پاراگراف مونده با آخر،) اشتباه تایپی دارین. نوشتین «وقتی فک می کنم»
درود
http://301040.blogsky.com

ممنون از تذکر تون
ولی اشتباه تایپی نیست به زبون گفتاری نوشتم

سپیده شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:14 ب.ظ http://gomshodedarkhial.blogsky.com

سلام دوست جون
من اما همیشه تو یه گروه دوستی بودم ولی اون بین یه دوست خیلی صمیمی داشتم. در کل اما با این موافقم که دوست خوب نعمته و تو این زمونه هم خوب فابریک در همه حال کنار آدم بمونش کمه...

سلام آبجی خانوم:)
آره قبول دارم . تو دورو زمونه ای که حتی قوم و خویش آدم اونم از نوع نزدیکش سال به سال از هم سراغ می گی دوست خوب یه نعمته و آرم ولی خوب همونم غنیمته..

ویروس یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ب.ظ http://DataBus.Persianblog.ir

مطرب عشق می نوازد ساز / عاشقی کو که بشنود آواز؟ *** هر نفس پرده ای دگر سازد / هر زمان زخمه ای کند آغاز *** همه عالم صدای نغمه ی اوست / که شنید این چنین صدای دراز؟ == عراقی همدانی

ممنون زیبا بود

نارگل سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.zane30saleh.blogfa.com

منم اغلب تو هر مقطعی فقط یه دوست فابریک داشتم.
با نتیجه ای هم که گرفتی کاملا موافقم.
ولی نقش من در دوستی ها نه همیشه غالب و نه همیشه مغلوب بوده. همیشه از همون بچگی به تعامل در دوستی اعتقاد داشتم.

آره شاید واسه همینه که یه مدتی افسرده شدم
آخه هیچ دوست فابریکی ندارم:(

مهتاب سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:06 ب.ظ

سلام
مطلب شما رو من ۱ سال بعد خوندم.
فکر کنم الان یه دوست خوب پیدا کردین.
میدونی گاهی دوست خوب دورو بر ادمه اما ما نمی بینیمش.
موضوع اینه که مهم نیست طرف کیه یا کجاست مهم اینه که بدونی هر جا هم که باشه می تونی احساسش کنی همونطور که اونم احساست می کنه.

آره دقیقا همینه که می گی
باهات کاملا موافقم مهتاب عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد