ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

کلمه منحوس

 

 

احساس می کنم هر روز که می گذرد به آخر خط نزدیکتر می شوم ...
اول خط کجا بود نمی دانم ! آخر خط کجا هست نمی دانم ! شاید سقوط باشد ...شاید مرگ ...شاید خفقان ..شاید خلا ...شاید ...
و من چقدر متنفرم از این کلمه منحوس * شاید *  ...ازین دلهره ...ازین انتظار ...ازین فکرهای منفی مزخرف ... و چقدر متفرم از تمنای چیزی از کسی ...مادرم می گوید چیزی را از کسی نخواه از خوبی بخواه که دراین نزدیکی ست ...از خدایی که خوبیت را می خواهد ...و من گم کرده ام خدایی را که در نزدیکی ام هست و نیست  ...و او هم انگار مهربانیش را دریغ کرده
 ...
_ اختیاری در کار نیست ! و من هنوز با فلسفه زندگی جبراست یا اختیار مشکل دارم !  اختیار تنها یک کلمه مضحک است ...زندگی جبر مطلق است و تنها چیزهای جزئی و بی اهمیت اختیار است !

_  و من چقدر می ترسم از خودم !
از خودم که هر چه زمان می گذرد نا آشنا تر می شوم با خود !  از خودی که گاهی آنقدر درمانده هست که به مرگ می اندیشد به نیستی ... ازخودی که گم کرده خود را !
خودی که که توان به دست آوردن چیزی را که می خواهد ندارد ! و باید منتظر بماند و ببیند که صلاح خدا در چیست ( به قول مادرم ! )
حرفی که جواب تمام بهانه گیری های من است .   


* کلافه تر از همیشه ام .
و تنها تر از هر زمانی ...

نظرات 4 + ارسال نظر
شاپکده سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:49 ق.ظ http://www.shopkadeh.com/?cat=62

100 فیلم جدید سال 2008 و 2009 به همراه زیرنویس فارسی با کیفیتی بالا و بدون هیچ دخل و تصرفی !!!
در سبک های : اکشن ، درام ، عاشقانه ، کمدی ، تخیلی و .....

برای کسب اطلاعات بیشتر به ادرس http://www.shopkadeh.com/?cat=62 مراجعه کنید.

موفق باشید.

پویا سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.pooyaabbasi.blogfa.com

خود را به دست "رفتن" خواهم داد

خود را مانند کفش های گمشده ام در کودکی

در فرودگاهی گمشده

جا می گذارم

خانه را به موریانه ها خواهم سپرد

باور کن خواهم رفت

تا آن جا که "سرگردانی" سوار خویش را خواهد برد

تا شبی که از هر شهر خالی است

تا شهری خالی از خیابان

تا میهنی تهی از کشور

مهین سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:12 ب.ظ http://hoorane.blogfa.com

نرگس جونم من فقط تو رو داشتم که بهم امیدواری بدی اما انگار این غمه اپیدمیک شده و همه ی آدما رو فرا گرفته
فک کنم حالا نوبت منه که بهت دلداری بدم
خدای هرکی هم که بزرگ نباشه خدای ما دوتا خیلی بزرگه
من این و تو تجربه های جدید زندگیم که از همشون با خبری فهمیدم
مراقب خودت و روحیه و احساساتت باش

می دونم عزیزم
خودم اصلا دوست ندارم انرژی منفی داشته باشم و به کسی منتق کنم اما دله دیگه ...روح گاهی عاصی می شه و بیقرار...
آره دقیقا اما من از خدا هم دورم ....اونم فک می کنم دوسم نداره و بهم نیم نگاهی نمی ندازه ...حقم داره....

ممنونم که منو راز دار خودت می دونی ..
چشم ...تو هم همینطور عزیز:*

[ بدون نام ] یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ

مساله جبر و اختیار درست زمانی مطرح میشه که از خودت
می پرسی : فلسفه زندگی چیه ؟ من که نقشی در اتفاقهای زندگیم ندارم و... ولی اینطور نیست
اون که ما رو با یه عالمه فلسفه به این پیچیدگی آفریده
همه چیرو به اختیار ما گذاشته این خودمون هستیم که :
با انجام کارهایی که می دونیم اشتباهه ولی انجام میدیم
با سکوت و چشم هم گذاشتن رو حقی که می دونیم داره نا حق می شه با نخوندن قرآنی که می دونیم می تونه ما رو از هر جبری جدا و صاحب اختیار کنه و همه چیزایی که فقط
می دونیم ولی عمل نمی کنیم ...
باور کن همه چیز به اختیار خودته عزیزم

حرفات از یه جهت درسته اما تو عمل رسیدن به نتیجه حرف یه کم مشکله عزیز...
رو حرفات بیشتر فکر می کنم
ازت ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد