دوست فابریک

   

 

 یادمه تو یه فیلم یکی از بازیگرای فیلم می گفت : دخترا وقتی غمگینن نیاز به یه دوست دارن و جذب جمع دوستاشون می شن و پسرا وقتی شادن این اتفاق براشون میافته .
حالا که فک می کنم می بینم واقعا درسته . 

یه دختر یا یه زن وقتی ناراحته نیاز به این داره که یه دوست و یا اگه ازدواج کرده همسرش یه شنونده خوب براش باشه و بهش آرامش خیال بده .
برعکس اینکه تو کتابای طالع بینی خوندم که دخترای بهمن ماهی دورو برشون پر دوسته و رفیق بازن من اصلا اینطوری نیستم ! تا اونجایی که یادمه تو همه دوره های زندگیم تا الان اگه دوست صمیمی داشتم یه دونه بوده .
تو دوره دبستان یه دوست صمیمی داشتم به اسم سولماز ...اونقدر باهم صمیمی بودیم که حاضر بودیم واسه هم جون بدیم
تو دوره راهنمایی دوست صمیمیم لیلا بود . هم دوست هم بودیم و هم رقیب هم . من نقاشیم خوب بود و اون ورزشش .جفتمون در عین دوستی واسه هم خرده شیشه داشتیم   تا سال سوم راهنمایی که اون رفت رشته تجربی منم رفتم انسانی .یادمه تا یه مدت افسرده شده بودم و دوری ازش واسم خیلی سخت بود . هنوزم دلتنگش میشم و خوابشو می بینم .
تو دبیرستان دوست صمیمیم یه دختر محجبه مومن بود به اسم زهره .  همیشه بهم می گفت نرگس موهات بیرونه حجابتو رعایت کن . نرگس نمازتو سر وقت بخون . نرگس این زنگ دبیرمون مرده یه لاخ موت دیده نشه ها !
منم چون اصولا مرده و هلاک دوستای یکی یه دونم بودم مطیعش می شدم و نچو نوچ نمی کردم    حالام ازش کم و بیش خبر دارم اون رفت رشته الهیات منم رشته حقوق . تازگیا ازدواج کرده و هر ماه یه بار زنگ می زنه و اولین و آخرین حرفش اینه که نرگس زودتر ازدواج کن . نصفه دینت ناقصه ها !
و بالاخره تو دوره دانشکده بهترین دوستم دختری بود به اسم الهه که هنوزم همین نقشو واسم داره البته از وقتی که ازدواج کرده رابطمون خیلی کمتر شده .
وقتی فک می کنم می بینم تو رابطه دوستی همیشه دوست داشتم دوستم نقش غالب و داشته باشه و من نقش مغلوب و همیشه هم دوستایی که نصیبم شده همینطوری بودن ! من یه دختر آرووم و احساساتی در کنار یه دوست شیطون و پر سر و صدا . که بعد از یه مدتی جفتمون می شدیم عین هم . 

* نمی دونم چرا تاریخچه ی دوست فابریکای زندگیم و گفتم ! شاید واسه اینکه برسم به این نتیجه اخلاقی که *واسه یه زندگی خوب داشتن یه دوست خوب اگر چه رکن اصلی نیست ولی رکن لازمه *! شایدم یه چیز دیگه تو همین مایه ها!