اخفا

زمانه غریبی ست و بیشتر از آن عجیب!

روح در حال فنا شدن است و جسم حرف اول را میزند

امروز کودکی را دیدم که روحش بزرگتر از جسمش بود

و دیروز مردی را دیدم که...

خسته ام گاهی از خودم هم خسته می شم

گاهی که به وضوح می بینم و احساس می کنم که روحم زیر پاهای جسمم در حال هلاک شدن است

چشمان معصومش را می بینم و صدای خسته اش را که دیگر به زمزمه ای شبیه است را می شنوم

حقیقت تلخی ست ولی مدتی ست که فقط شده ام جسم ...یک جسم متحرک  از روحم خبری نیست

زیر لایه های چرکین بی خبری مخفی شده است ...

حال خوشی ندارم ...

 

گاهی هیچ چیز بهتر از این نیست که هر چی تو دلته بریزی بیرون

چیزی شبیه یه نوع پالایش روحی _روانی می مونه

بعد از اونم بذاری یه خورده  باد پاییزی به کله ت بخوره

البته دسترسی به دو گوش شنوا هم جزو مواد لازمه

 

چند روز قبل فیلم sin cityرودیدم.

یه فیلم حادثه ای با صحنه سازی عالی

فیلم به صورت سیاه و سفید ساخته شده بود و فقط رنگ های گرم مثل قرمز و زرد رو نشون می داد .مضمون فیلم هم راجع به دفاع شخصیتها ی اصلی فیلم چه خوب و چه بد از جنس زن بود .

دیدن این فیلم رو توصیه می کنم به نظر من که فوق العاده بود .

فیلم  she is the man هم فیلمی که ارزش دوبار دیدن رو داره .

 

کتاب شفای کودک درون رو خریدم.

نویسندش دکتر لوسیا کاپاچیونه است

هنوز نخوندمش / ولی فکر می کنم کتاب جالبی باید باشه.

بعضی صفحاتش نقاشی هایی کشیده شده که منو یاد بچه گیام می ندازه .