دادگاه خلوته خلوت بود .
انگاربهاررو خلق و خوی مردم تاثیر مثبت داشته و گرایش به جرم رو کاهش داده !
دیشب تا 4 صبح بیدار بودم و تعداد بال زدن پشه سمجی که دست از سرم برنمی داشت رو می شمردم .
اونقدر خسته بودم که حال استفاده از اسپری پشه کش رو هم نداشتم . با خودم می گفتم بذار این پشه بدبختم دلش خوش باشه!
راستش خودم هم دلم نمی خواست خوابم ببره !
آخه چند شبه که خواب می بینم در حال فرارم ! یه بار از دست گربه سیاه . یه بار از دست دزد و یا از دست شبح های موذی ! خوابی شبیه کابوس
تو خواب دائما در حال دویدنم و کلی هم گریه می کنم و جالبه وقتی هم که بیدار می شم هم تنم کوفته و خسته است هم بالشتم خیسه خیس .
مامان می گه گریه تو خواب خوبه شادی میاره ! بابا من خواب راحتو داشته باشم شادی پیشکشم!
فک کنم بالاخره ساعت 6 خوابم برد تو خواب و بیداری با خودم گفتم فردا رو بی خیال دادگاه می شم و نمی رم . اما ساعت 8 صبح صدای ضبط داداشم که با آخرین ولوم در حال پخش ترانه بود مثه صدای پشه دیشب از ادامه خواب منصرفم کرد .
عصر با برادر زادم رفتم فیلم اخراجی ها .
فیلم به نظرم فوق العاده بود و موضوع تازه و جالبی داشت .
سکانس پایانی فیلم خیلی روم تاثیر گذاشت .
پ .ن: از آدمای مرموزخوشم نمی اومد .
آدمایی که اصلا قابل شناخت نیستن . آدمایی که درونگرای محضن
آدمایی که هزار لایه ان .
آدمایی که به سختی می شه راجع به شون چیزی رو فهمید .
اما حالا دارم کم کم به این نتیجه می رسم که هویت های پنهان آسوده ترن و جذاب تر!
نرگس |