ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

ورونیکــــا

ورونیکا تصمیم می گیرد ...

اشتراک صوری

 

* عید امسال واسه من خلاصه شد در روز اولش ...حداقلش اینه که بهتر از پارسال بود که حتی روز اولشم حسه و حال عید نداشتیم ...امسالم مثه پارسال هیچ جا عید دیدنی نرفتم ! نه که آدم به دور باشم مشکل این بود که انگیزه ای نداشتم واسه رفتن و دیدن اقوامی که سالی دو بار همو می بینیم "عید و ماه رمضون "

 

* از برادر زاده 5 سالم "یاسمن " می پرسم چه آرزویی داری ؟ می گه دو تا آزرو دالم : اکی اینکه با تو و عمو حمید بلم باخ وحش . اکی دیده اینکه یه خونه داشته باشیم که حیاط داشته باشه .

ازم می پرسه تو چه آزرویی داری ؟ و من فکر می کنم به اینکه چه آرزویی دارم ؟! لبخند می زنم و هیچی نمی گم شایدم آرزویی ندارم واسه گفتن ....شایدم ...

با چشمای بادومیش که از هیجان درشت تر شده می گه خوش به حالت نرگس جون یهنی فرشته مهربون همه آزروهاتو داده ؟! لبخندم به خنده تبدیل میشه ...به کوچیکی

وسادگی دنیای یاسمن فکر می کنم و به دنیای هزار ضلعی خودم که توش حیرون موندم و نمی دونم چه آرزویی دارم!

 

*یه نفره که خوب می تونه حرصمو دربیاره و مجبورم کنه دنبالش بدووم و لپشو گاز بگیرم !

اونم یاسمنه وقتی به عمد و از روی شیطنت به جای نرگس جون با یه لحنه بانمک و کشدار بهم بگه "عمه جان "

*کلی فیلم دارم واسه دیدن همشونم آمریکایی و dvd

شده یه کلکسیون واسه خودش .کلکسیونی که توش یه فیلم ایرونی هم نیست !

فیلمام تنها چیزیه که دلم نمیاد به کسی امانت بدم !

 

*پیشنهادم واسه این هفته

 دیدن فیلم next  (اکشن ) با بازی نیکلاس کیج بازیگر محبوبم

و فیلم lorita   داستان زندگی مردی 40 ساله که عاشق یه دختر بچه می شه و به خاطر داشتن دختر با مادر دختر که یه زن بیوه هست ازدواج می کنه و ....

ارتباط و حسه عاطفی آمیخته با عشقی که مرد نسبت به دختر داره خیلی تاثیرگذارو جالبه ...

 

* یه ساله که دچار هیچ مریضی نشدم از سرما خوردگی گرفته تا هر درد دیگه ای !

بزنم به تخته چشم نکنم خودمو!

گرچه دوره هایی  بود که دچار بی انگیزگی و افسردگی شدم .

نتیچه اخلاقی : همونقدر که به جسمم اهمیت می دم باید به روحمم اهمیت بدم ...

 

پ.ن: زندگی مشترک خوبه منکرش نیستم .

ولی اشتراک باید تو همه چیز باشه نه اینکه بعد از یه مدت تبدیل بشه به دو تا زندگی مجرد تو یه خونه !

هرکی تو حس و حال و دنیای خودش ! چیزی که به وضوح تو اکثر زندگی ها می بینم ...

تجرد رو ترجیح میدم به این نوع اشتراک صوری !

 

happy new year

*موقع سال تحویل خواب بودم .

راستش نه ذوقی بود و نه حس و حال این زمان و دوست دارم یه جور حسه ناخوداگاه دلگرفتگی که از زمانی که سهراب ( برادر زادمو از دست دادم و بعد از اون هم سحر ...) دچارش می شم ...درست 8 ساله که لحظه سال تحویل اولین چیزی که میاد تو ذهنم اونا هستن و اشکهایی که دونه دونه به یادشون می ریزه....تو این 8 سال زمان تحویل سال هم تنها بودم تو اتاقم....و امسال در خواب گذشت...

 

 * دید و بازدیدای سرد و مسخره عید و دست ندارم کاش می شد زد به دل جاده ....

 

*امسال ساله موشه ....

هرچی فکر می کنم نمی تونم حدس بزنم من که مخلوطی از ساله خوک و سگم چه میونه ای می تونم با موش داشته باشم؟!

 

* تنها عیدی که گرفتم از داداشم بود.

یه گوسفند شبیه سازی شده به یه شمع !

هر سال به جای پول یه هدیه یا کارت تبریک می ده که برام خیلی عزیزه...

 

* دیدن  فیلم "فریاد مورچه ها " با کارگردانی آقای مخملباف رو توصیه می کنم .

یه فیلم با مفهوم فلسفی و عرفانی ...

فیلمی که آدمو به فکر فرو می بره و قابل تامله .

 

پ.ن1: کاش یه چیزایی دست خود آدم بود ...

اونوقت زندگی شرین می شد....

 

پ.ن2 : می گن تا تلخی نباشه شیرینی مزه نداره .

نه تلخی رو می خوام نه شیرینی ...

خدایا حد وسط این دو تا رو می خوام . ممکنه؟!

 

پ.ن۳ : خوشحالم که دخترم دیگه هیچ وقت آرزوی مرد بودن و نمی کنم .

دنیای صورتی درونمو دوست دارم